تجربیات کارورزی
آشنایی با تجربیات دبیران محترم و ارسال تجربیات شما در سایت شهید باهنر اصفهان
به نام خدا
تجربه ای از سال های تدریسم
شما هم میتوانید تجربیات خود را در اختیار سایر دوستان و معلمان قرار دهید
امروز مدارس ما نیازمند دانش ، مهارت و نگرش های تازه اجتماعی هستند تا بتوانند با اندیشه ای پویا و خلاق به حل وفصل مسائل و مشکلات جامعه بپردازند . نگارنده در طی سالها کار آموزشی در مناطق مختلف شهر تهران و سال ها کلاس داری وکسب تجربه در مدارس سفارتخانه های ج.ا.ا در کشورهای مختلف و کلاس های چند پایه ، از نزدیک با مسائل متفاوت دانش آموزان آشنا شدم و این شناخت سبب گردید که هم در برخورد با دانش آموزانم و هم درشیوه تدریسم از ابزارها و روش هایی استفاده کنم که تا حد زیادی به رفع مشکلات دانش آموزان کمک کرد. در فرصتی که پیش آمد برآن شدم تا به ذکر دو تجربه موفق از تجربیات سال های گذشته اشاره کنم.
تجربه اول ، در برخورد با دانش آموزان :
سال تحصیلی1380دریکی از دبیرستان های منطقه پا نزده آموزش و پرورش شهر تهران خدمت می کردم .شیوه معمول کارم در کلاس ، این بود که بعد از حضور وغیاب دانش آموزان و احوالپرسی ، درس جلسه قبل را می پرسیدم . ابتدا از دانش آموزانی که مایل بودند داوطلبانه درس را توضیح بدهند دعوت می کردم جلوی کلاس بیایند و خلاصه ای از درس جلسه قبل را شرح دهند.یک روز در کلاس پایه دوازدهم یکی از دانش آموزانم به نام زهرا را صدا زدم تا از او درس بپرسم، در خلال پرسش های شفاهی ، متوجه شدم که به شدت دچار اضطراب است به طوریکه لب فوقانی و قسمت هایی از صورت وی به شکل غیر ارادی می لرزد و قادربه کنترل استرس خود نیست . مسئله را با سایر دبیران در میان گذاشتم و همگی اذعان داشتند که در کلاس درس آنها هم وی به همین وضعیت دچار می شود. درصدد برآمدم موضوع را پیگیری و برای مهار این حالت ، به زهرا کمک کنم .
ابتدا از چگونگی تعامل زهرا با اعضا خانواده و در جمع دوستانش اطلاعاتی به دست آوردم .با اولیا ی او صحبت کردم و متوجه شدم که مادر زهرا بسیار از این موضوع ناراحت بوده وهمواره تلاش می کرده که دخترش را یاری نماید اما کوشش وی نتیجه ای در برنداشت.
از آنجا که یکی از دلایل عمده بسیاری از اختلالات رفتاری و شخصیتی در نوجوانان ما ضعف در اعتماد به نفس است، چیزی که به نظرم رسید این بود که اعتماد به نفس زهرا را تقویت کنم .
بنا بر این در صدد برآمدم جهت تقویت اعتماد به نفس زهرا و دانش آموزان دیگری که از اعتماد به نفس پایینی برخوردار بودند شیوه هایی را در کلاس اجرا کنم ، نتیجه بسیار جالب بود، رفتار زهرا به تدریج تغییر کرد و تا پایان سال تحصیلی و حتی سال بعدکه مجددا دبیر کلاس زهرا شدم ،دیگر نه تنها اثری از آن وضعیت ناراحت کننده ی فیزیکی نبود بلکه شاهد کنفرانس های داوطلبانه و مشارکت چشمگیر وی در کلاس بودیم. به کار گیری ده نکته ای که سبب تغییر در کلاس و ایجاد اعتماد به نفس در دانش آموزانم شد یکی از زیباترین حس های خوب را برایم به ارمغان آورد و از خاطرات و تجربیات ماندگار ذهنم شد.
مواردی را که جهت افزایش و تقویت اعتماد به نفس دانش آموزانم به کار گرفتم عبارت بود از :
ا- روحیه ی اخلاق مداری را با طرح اندرزهایی از شخصیت و زندگی بزرگان در دانش آموزانم تقویت کردم
2- در برخورد با دانش آموزان،توانمندی های آنان را مورد توجه قرار دادم
3- دانش آموزانم را تشویق کردم تا یک کار هنری بیاموزند وآن را در کلاس ارائه و آموزش دهند و برای آن امتیازی قا ئل شدم
4-از انجام هر گونه رفتار تحقیر آمیز درباره دانش آموزانم پر هیز کردم
5- تفاوت های فردی را مورد نظر قرار دادم واز مقایسه آنان خودداری نمودم
6- به نظرات آنها احترام گذاشتم وبه آنها اجازه ابراز وجود دادم
7- رفتاری ملایم ومنطقی در تعامل با دانش آموزانم در پیش گرفتم
8- در انجام امور مدرسه ، آنها را هدایت وتشویق کردم و سعی کردم در برخورد با آنان حالت پذیرندگی داشته باشم
9- مهارت های اجتماعی آنها را افزایش دادم و مسئولیت هایی را بر عهده آنان گذاشتم
10- آنها را با الگوهای رفتاری مناسب و مطلوب و معرفی کتاب در این زمینه آشنا نمودم
ونکته مهمی را که در دیدار با اولیا آنها مطرح و تاکید می کردم این بود که بچه های خود را در منزل با القاب نامناسب صدا نزنند و از مسخره کردن آنها به طور جدی خودداری کنند .
تجربه دوم ، شیوه ی تدریسم در کلاس :
از نظر من معلم توانمند معلمی است که هنر قصه گویی را بداند و اگر به نقشی که می تواند در زندگی دانش آموزانش داشته باشد و به سهم با ارزشی که می تواند در شخصیت دانش آموزانش به خود اختصاص دهد واقف باشد با قصه جانی، تازه به کلاسش می بخشد .با استفاده از این ابزار در کلاس درس ،می توانیم دانش آموزان را شایسته تر با سرمایه های تمدن و میراث فرهنگی میهن ، آداب و رسوم و سنن جامعه خویش و جامعه جهانی آشنا کنیم ضمن اینکه تدریس داستان گونه راه های بهتر زندگی کردن را به فراگیران می آموزد، و به شکل غیر مستقیم نکات تربیتی و ارزش های اخلاقی را به دانش آموزان منتقل می کند.بر این اساس دانش آموزانم را به گروه های چند نفری تقسیم می کردم و با راهنمایی و معرفی منابع از آنها می خواستم یکی از موضوعات کتاب درسی را به دلخواه انتخاب کنند و به شکل قصه آن را کنفرانس بدهند.به این ترتیب شاهد بودم که دانش آموزانم چگونه صمیمانه با یکدیگر همکاری می کردند با اعتماد به نفس بیشتری درس می خواندندو تجزیه وتحلیل بهتری از درس داشتند.
در یکی از کلاس هایم دانش آموزی افغانی داشتم که بسیار با استعداد بود ولی همیشه منزوی و تنها در نیمکت می نشست . یک روز بعد از اینکه درس جلسه قبل را از این دانش آموز پرسیدم و او به شیوایی و تمام وکمال کامل پاسخ داد، سوالاتی در مورد زندگی ، مهاجرت و هدفش از تحصیل و شغل آینده اش و.... از او پرسیدم و خواستم پاسخش را به شکل قصه و به طریقی که تدریس در کلاس انجام می شد، بیان کند ، نتیجه بی نظیر بود.همه دانش آموزان کلاس که تا آن لحظه با دختر افغان ارتباط انسان دوستانه برقرار نکرده بودند ،تحت تاثیر قرار گرفتند و بعد ازکلاس نزد من آمدند، همگی معترف بودند که نظرشان به طور کلی نسبت به دختر افغان تغییر کرده است .
باور دارم و عملا تجربه کردم که بهترین راه بیان آرزو ها و زبان مشترک همه ی دانش آموزان برای انتقال معانی و ارزش های اخلاقی ، فرهنگی و تاریخی ، تدریس به شیوه قصه گویی است . این روش نه تنها روحیه ی همدلی و انسان دوستی را دربین فراگیران افزایش می دهد بلکه برقراری ارتباط با آنان را بهتر و صمیمانه تر فراهم می سازد.
به امید آن که در اختیار قراردادن حاصل تجارب ما به معلمان آینده سرزمین عزیزم ،گامی کوچک درجهت تقلیل ضعف های آموزشی و تربیتی باشد.
شما هم میتوانید تجربیات خود را در اختیار سایر دوستان و معلمان قرار دهید
تجربیاتی از استاد محمد مهدی وهابی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله(اعراف 43)
تجربه های معلمی و رموز موفقیت درتعلیم و تربیت
مقدمه:
معلم و معلمی شغل نیست بلکه عشق و اخلاص و هنر است.اکسیر حیات آفرین است ولی حیات معنوی و عقلانی.معلم باید مخاطبین خود را با دو بال علم و ایمان (وجدان) آراسته سازد تا فراگیر با علم قدرت و توانایی علمی و تخصص مهارت لازم کاری پیدا کند و با بال ایمان و وجدان . در او روحیه معنوی انسانی والهی را پرورش دهد.آنگاه چنین متعلمی با این دو بال، فردی با محبت و توانا و خدوم می گردد.هم قدرت پرواز می یابد و هم پرواز او جهت دار و هدفمند می گردد در این حالت با خدمت رسانی به جامعه خود لذت می برد و دانش و توان خود را به هر کس و ناکس تقدیم نمی کند و به بیان دیگر نمک را نمی خورد و نمکدان را بشکند و خود را با قدری زرو زیور در اختیار اجانب قرار نمی دهد.چه نیکو ناصرخسرو قبادیانی سروده است.
درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آورد چرخ نیلوفری را
بسوزندچوب درختان بی بر سزاخود همین است مربی بری را
من آنم که در پای خوکان نریزم مرین قیمتی در لفظ دری را
آنچه در ذیل می آید اندوخته ها و تجاربی است که در طول بیش از چهار دهه در عرصه تعلیم وتربیت بدان دست یافته ام و سعی بلیغ داشتم آن را در محیط علم ودانش به منصه ظهور در آورم.
-برایم کلاس یک مکان مقدس در تراز مسجد و محل عبادت به حساب می آمد و براین باورم که از این مکان باید عالم و عابد پروریده شود و به جامعه عرضه گردد تا متعلم با دانش و تعهد در عرصه ی کار و خدمت وارد عمل شود.
- این شغل وهنر را با عشق و علاقه برگزیدم و هنوز هم به گزینه ی برگزیده ی خود اصراردارم و اگر باز به زمان صفربرگردم همین گزینه را برمی گزینم و هرگز کسانی را که آگاهانه و ناآگاهانه به جایگاه ومنزلت علم و معلمی ضربه می زنند را نمی بخشم و عمل آن ها را ذنب لایغفر می دانم.
- حتی الامکان سعی و تلاشم بر این بود که با طهارت ظاهری و باطنی وارد مکان مقدس کلاس شوم
- هنگام ورود به کلاس قصد تقرب و قربت می نمودم و از ایزد متعال تمنا داشتم که آنچه خیر و صلاح است بر زبانم جاری شود.زبان را لسان خدا قراردهد. نه ابزار شیطان در اینجا بی مناسبت نیست مطلبی را که استاد بزرگوارم جناب دکتر دهباشی در دوره تحصیلات تکمیلی از زندگی شیخ بهایی نقل نمود را بیان کنم.
مرحوم شیخ بهایی فرموده اند که من از زمانی که خود را شناختم در هر عملی (هر عملی)که می خواستم انجام دهم قصد قربت می نمودم تا اینکه در حالتی پیامی را از سروش غیبی دریافت نمودم که: یا شیخ خود را باش شش ماه دیگر از دنیا خواهی رفت
ـ به فراگیران خود این نکته را تاکید می کردم یکی از بزرگترین نعمت ها ،نعمت عاقبت به خیری است و لذا این دعای پیامبر (ص) را:اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ، را همراه با این شعرتوصیه می نمودم
الهی چنان کن سرانجام کارتو خشنود باشی و ما رستگار
ـ عزیزانی که در کلاس بنده حضور داشتند را امانت الهی دانسته و از خدا طلب می نمودم که وفادار خوبی به این امانت باشم وبدان خیانت ننمایم.
ـ ورودم به کلاس با سلام و احوال پرسی از متعلمین همراه بود و قبل از ورود به تدریس سعی در برقراری یک رابطه ی عاطفی با فراگیران داشتم.
ـ به تدریس عشق ورزیده وبا عشق و علاقه وارد کلاس می شوم نه اکراه و بی میلی
ـ کلاس ، کلاسداری و امر تعلیم و تربیت کاری سخت و دشوار می باشد و نیاز مبرم به صبر و بردباری دارد ، لذا با تمرین و تکرار و درخواست از خدا آستانه صبر و تحمل خود را بالا می بردم " فاستقم کما امرت و من تاب معک "(سوره هود آیه 112)
ـ از آنجا که حوزه کاری من تدریس فلسفه وکلام و معارف اسلامی بود ، سعی می کردم ، آنچه را می خواستم برای مخاطب بگویم ، اول برای خود هضم و تحلیل کنم تا مبادا ناباوری های خود به فراگیر القا نکنم هیچگاه نسبت به سئوالات فراگیرانم بی تفاوت نبودم و تا انجا که مقدور من بود جواب عقلانی و اقناعی به آن ها می دادم.
ـ اگر چیزی را نمی دانستم ،پاسخ غلط به مخاطب نمی دادم و به راحتی از عبارت در این مورد اطلاعی ندارم
در احوالات مرحوم علامه طباطبایی آمده که آن بزرگوار به کرات در جلسه درس در قبال پاره ای از سوالاتی که ازاو می شد ، می فرمود نمی دانم
خوب وقتی چیزی را نمی دانم ، پاسخی جز نمی دانم وجود ندارد ، باید تحقیق کنم تا به جواب دست یابم.
ـ به تدریس عشق می ورزم ، در کلاس به تعبیر علامه طباطبایی با حالت ترقص به تدریس مشغول می شدم نمی خواستم زمان کلاس پایان پذیرد ، پایان کلاس مرا به غم و غصه فرومی برد.
از علامه طباطبایی بعد از شهادت شهید مطهری در حالی که گریه می کرد ، خود شنیدم که وقتی مطهری پای درس من می آمد به وجد و رقص در می آمدم و با ترقص به تدریس مشغول می شدم.
ـ همواره محرم سر و راز فراگیران بودم و رازی را از کسی فاش نمی کردم ، از این رو ، آنها هم مرا محرم خود دانسته و آنچه را به سادگی با دیگران نمی گفتند ، با بنده در میان گذارده ، به شور و مشورت می پرداختند.
ـ سعی می نمودم در ارایه درس ، ورود به کلاس از نظر کمی و کیفی ،کم فروشی نکنم و حق مطلب را ادا نمایم.
ـ هر درسی را که عهده دار تدریس آن می شدم ، با طرح درس و مطالعه لازم اطراف آن به کلاس می رفتم.
ـ با توجه به این که حوزه تدریس و کاری من ، تدریس فلسفه و کلام و معارف دینی بود ، همواره تلاش می نمودم خود را بروز رسانی نمایم . در حوزه های تداخلی علم و دین ، اطلاعات لازم پیرامون موضع علم در مورد دین را بدست آورده که در کلاس ، بتوانم موضع آگاهانه ، عادلانه و منصفانه بگیرم.
ـ در حوزه معارف دینی دگم نبوده و هیچگاه موضع تعصبی ناشی از جهل اتخاذ نمی کردم و با آغوش باز نظرات خلاف را شنیده و سعی می نمودم با بیان دلایل لازم و اقناعی، فراگیر را با موضوع و مطلب آشنا بسازم .
ـ از در هم آمیختن خرافات و تعالیم ناب دینی به شدت پرهیز می نمودم و با خرافه گرایی ،آموزه های غلط مبارزه می نمودم. تلاش داشتم که به دانش آموخته های خود بینش عقلانی و منطقی دهم تا اینکه از ذهن آنها به عنوان یک بایگانی اطلاعاتی استفاده کنم.
ـ فضای کلاس را به گونه ای فراهم می آوردم که فراگیرحق سوال داشته باشد و صرفا مستمع نباشد، از آنها می خواستم سخنان مرا به نقد کشند و در برابر آنچه می گویم تسلیم محض نباشد و همین امر فضای کلاس را پویا و شاداب می کرد.
ـ سعی داشتم به لحاظ منزلت تدریسی که داشتم خود را برتر از مخاطبین خود نبینم وندانم لذا همواره در صدد بر می آمدم کلاس برای من سازنده و آمورنده باشد.
ـ لحظه ای از آموختن و و یادگیری دریغ نکردم و آنچه را به حوزه ی کاریم مربوط می شد ، فرا می گرفتم.
ـ هیچگاه درسی را که در حوزه رشته و تخصصم نبود و به من پیشنهاد تدریس آن می شد ، نمی پذیرفتم و اگر تاکید در پذیرفتن آن می شد ، برخود فرض می دانستم اطراف آن درس ، به قدری کار کنم که حق مطلب ادا شود .
ـ سعی می نمودم همواره خود را در چرخه یادگیری قراردهم ، تا مبادا در آموزش سخنی نابجا ، غیرمرتبط و غیر منصفانه بر زبان جاری نکنم.
ـ برای کار خود اهمیت فوق العاده قایل بودم و آن را با دقت و نظم و انضباط خاص انجام می دادم .
ـ به همه مخاطبین خود از نظرسطح دانشی که دارند به یک دید ، نگاه نمی کردم و به اصل تفاوت های فردی توجه کرده و اگر جایی لازم بود مطلبی را به حد لازم تکرار و با روش های متنوع بیان تا مطلب برای متعلمین ملموس و مانوس شود و هیچ کس را با ادبیات نمی فهمی
ـ در برابر خطاب های فراگیران از روش های عفو و گذشت ، اغماض و تعامل استفاده می نمودم و کینه فردی را به لحاظ انجام رفتار نامناسب از او به دل نمی گرفتم.
به یاد دارم از سال های اول تدریس در سال 64و65در شلمزار کیار، دانش آموزی در سال دوازدهم . تکه ای انداخت
ـ سعی می نمودم با ظاهری آراسته ، تمیز و منظم و معطر به کلاس روم
ـ سعی داشتم این فرموده ی امام صادق را که می فرمایید : معلم باید به گونه ای باشد که :
الف: دیدن او مخاطب را به یاد خدا اندازد
ب: به دانش او بیفزاید
ج:او را به یاد آخرت اندازد ،را نصب العین خد گردانم
ـ هیچگاه بدون طرح درس به کلاس نرفته و در تدریس از شیوه ها و اصول و فنون تدریس و ارزشیابی استفاده می نمودم.
ـ تلقی بنده این است که معلم و معلمی همچون فرودگاهی می ماند که فراگیر در آن فرود می آید و از دانش و ایمان معلم سوخت گیری می نماید و از بینش و قدرت تفکر بهره می گردد تا آماده ی قرار گرفتن روی باند پرواز شود و با هدایت و راهنمایی برج مراقبت ، به راحتی بتواند پرواز کند . خداوند به پیامبرمی فرماید:
واخفض جناحک لمن ابتعک من المومنین(شعرا آیه 25)
ـ معتقدم معلم باید از ویژگی های اخلاقی حسن خلق ، روی گشاده ، سعه ی صدر ، تواضع و فروتنی، سادگی و بی آلایشی و عغو و گذشت در عین صلابت و قاطعیت ، احساس مسئولیت بر خوردار باشد.
ـ سعی وتلاشم همواره بر این بود که آغاز کارم مزین با نام و یاد خدا و پایانش همراه با حمد و ستایش او باشد.
ـ همواره از خدا نعمت عاقبت به خیری طلب نموده و می نمایم و از او درخواست می نمایم که پایان لحظه های حیاتم یا در آموزش و تدریس باشد و یا در حالت عبادت و بندگی
والحمدلله رب العالمین و السلام علی عباد الله الصالحین
محمد مهدی وهابی مدرس دانشگاه فرهنگیان